بهار به باور من تاریک است

ساخت وبلاگ

در خنکای نیمروزی ،

به خوابی عمیق غوطه ور ماندم ...
از بهار فاصله گرفتم و به انزواي زمان ، درست مقابل زمستان نشستم
همان جايي كه جوهر احساسات نم خورده ام، ميان بهمني سنگين به خواب نشست

همان جا كه رد پاهاي خاطراتم ميان دانه هاي الماس گون اسمان گٌم شدن و تشويش صاحبخانه قلبم شد .
نشستم روبروی ماه ، روبروی قاب زمستان
چون ستاره ای تنها وسعت آسمان در وجودم فریاد میزد !
من به بهار چون روزگار سیاه این سرزمین بدبیینم . زمستان حال مرا از عمق
چشمانم تفسیر میکند . درخوابی عجيب تقويم را برگشته و زمستان را به آغوش كشيده بودم . درست مثل یک روح سرگردان رویاهای کودکانه ام را دنبال میکردم
من بودم و آسماني سپيد ...
من بودم و خيالي سراسر آرامش از جنس بلورينه هاي آسمان كه به سپيدي دست بر تسليم نهادند
به تلنگر نابهنگام ساعت برخواستم
چشم گشودم
بهار ، به ديوار خانه ام بنفشه كاشته بود و دستهايم را به ضيافت گلها ميكشاند
برخاستم و ردپاي اخرين قدم هاي عاشقانه ام ، به قنديلي ابدي ، مسدود ماند ...

شاداب خداجو

 

اشعار نویسنده وبلاگ...
ما را در سایت اشعار نویسنده وبلاگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shadabkhodajoo بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 10:19