راه به عبور نیست پشت ابر ها ، آفتاب به مهاجرت برخاستو پرتوهای خویش را به عظیمت فرا خواند ، دلی آکنده از مهر، به شرشر باران جان دادشب در تپش آواز ، به خوابی عمیق رفت و طلوع را پشت کوه های سر سخت جا گذاشت در خیالی بی گلایه ، دهلیزی نبود سوی آسمانتا درگوشه ای قصه ای آغاز کنیم به وسعت کهکشان ،ه, ...ادامه مطلب